باسمه تعالی
دیرم شده بود می خواستم هر چه سریعتر به سر کلاس برسم از کوچه که رفتم بیرون یه مقدار جلوتر سمت راست ضریح مطهر بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها نمایان شد با همون سرعتی که داشتم سرم و برگردوندم، سلامی به بی بی دادم و به راهم ادامه دادم از خطوط عابر پیاده که خواستم رد بشم اولین ماشین رو رد کردم دومی رو خواستم رد کنم بهم اجازه نداد تازه کم مونده بود بهم بزنه زرنگی کردم و خودم رو کشیدم عقب و نجات دادم
یه مقدار که جلوتر رفتم فهمیدم بی ادبی ممکنه کار دست آدم بده
اگه یه مقدار صبر کرده بودم و مودبانه سلام می دادم خطری منو تهدید نمی کرد و بدون داشتن اضطرابی سر کلاس حاضر می شدم
بعضی از کسانی که به جایی رسیده اند گفته اند که نتیجه ادبی بوده که به پدر و مادر ،ائمه اطهارعلیهم السلام ،بزرگترها و ... کرده اند
حیدری ::: پنج شنبه 85/10/14::: ساعت 5:1 عصر
نظرات دیگران: نظر
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :59763
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :59763
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لینک دوستان<<
بی معرفت
ذخیره خدا
از یک روحانی
پرواز در ملکوت
خدایا کمکم کن
دلتنگیهای یک طلبه
درد دل سید محسن
جوانه ها
نور امید
یادداشتهای همسر یک روحانی
ذخیره خدا
از یک روحانی
پرواز در ملکوت
خدایا کمکم کن
دلتنگیهای یک طلبه
درد دل سید محسن
جوانه ها
نور امید
یادداشتهای همسر یک روحانی
>>لوگوی دوستان<<
>>آرشیو شده ها<<
>>جستجو در وبلاگ<<
جستجو:
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<